سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد
قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق
مرا به آسمان یا به ماه یا خورشید یا به هر چیزی که خدا زیبا آفریده نیازی نیست چرا که خدا همه را یکجا به من داد تو را به من داد ... بگذار همه بدانند چه قدر دلم میخواست روی شانههای تو به خواب روم. تو آرام بلند شدی٬ دستهايم را از هم گشودی٬ موهای پريشانم را شانه زدی. حالا اين دخترک کوچک که مدام تو را میخواهد خستهام کرده است. او حرفهای مرا نمیفهمد. بيا و برايش بگو که ديگر باز نخواهی گشت ! تو مرا ياد كني يا نكني باورت گر بشود يا نشود حرفي نيست...اما..... نفسم مي گيرد در هوايي كه نفس هاي تو نيست سهراب سپهري پیشـانــے اـم ..، نگـــران نباش اگر ديديد كسي با يك "تق" وا داد انگاه با هزاران "تق" درب قلبتان را به رويش باز نكنيد! ميداني غم چيست؟ وقتي بعد از مدتها بهترين دوستت را مي بيني و صدايش ميكني! ميداني درد چيست؟ وقتي دو عاشق بعد از مدتها همديگر را ببينند اما هر كدام با شخص ديگري همراه باشند! درد اينجاست كه بايد بي تفاوت و سرد از كنار هم عبور كنند و كوله بار خاطراتشان را به دوش بكشند! فرشته زميني! حبيبه دلها! ارزوي قلبها! محبوبه زيبا! روياي شيرين! عاطفه با محبت! ياس سفيد! نازنين دوست داشتني! وفاي مهربان! دوست صبور! شيرين بي انتها! دختر مهربان! مهتاب پاك و معصوم! مرا ببخش! با تمام وجودت و مثل هميشه مرا ببخش! -كه قدرت دستانم كم است و نمي توانم چرخهاي روزگار را به كامت بگردانم! -كه اراده ام ضعيف است و نمي توانم انچه را كه شايسته اش هستي به انجام برسانم! -كه فاقد هنري هستم كه بتوانم شادي را به تو هديه بدهم! -كه نتوانستم و نمي توانم براي درمان بيماريت كاري كنم هر چند كوچك! -كه نتوانستم انجه را كه شايسته اش هستي به تو ببخشم! -كه نتوانستم بجز ازار و اذيت و درد سر و زحمت چيز ديگري برايت به همراه داشته باشم! -كه شايسته بهترين ها و زيباترين ها و والاترين ها و...هستي و تا ابد و تا زماني كه حيات دارم هيچ كاري از دستم برايت ساخته نيست! مرا ببخش!! چه حس خوبیه وقتی میدونی بین همه ی این ادمایی که نسبت بهت بی تفاوتن یکی هست که با تمام مشکلاتش هنوز بهت فک میکنه ودوست داره وچقدرسخته که هیچ جوره نمی تونی محبتشوجبران کنی. مهتاب تسليم مگر دستهاي بالايم را نمي بيني مگر بغض در گلويم را نمي بيني مگر اشكهايم را نمي بيني من توانايي جبران اين همه محبت را ندارم لطفا................... قسم به حرمت دلهای پاک مادر از دل فرزند خودش خبر ندارد هیچ کس از دل کسی خبر ندارد حتی دوست از دل دوستش خبر ندارد رازهایی هست که همیشه راز می مانند بین خود و خدای خود حرفهایی هست که فقط با خدای خودت میتوانی بگویی حرفهای دلم را نتوانستم هیچ وقت به تو بگویم و هیچ وقت هم نمی توانم بگویم گاهی اوقات نبایستی حرفهای دل را زد چون می توانند دریای دل را به تلاطم بیندازند متهم شدم! مقصر شدم! گناهکار شدم! دوست خوبی نشدم! و هزار چیز دیگر !چون فقط بخاطر دوست داشتنت سکوت کردم! وقتی تو سکوت میکنی من هم سکوت میکنم سکوت تو از رضایت.................. و سکوت من سرشار از ناگفته ها.............. البته من به این سکوت هم احترام می گذارم چون ارزش های من همیشه برایم باارزش هستند.... شايد دور...شايد نزديك نمي دانم يادت هست يا نيست؟ قصه روز اول اشنايي گفتم وابستگي دارد...دلبستگي دارد و تو به من خنديدي!! و زمان گذشت و منظور مرا فهميدي!! اكنون مي گويم فردا در مورد من بخاطر حرفهايم... بخاطر خواسته هايم... بخاطر نوشته هايم... بخاطر دوست داشتن هايم... مورد توبيخ قرار خواهم گرفت و متهم خواهم شد!! نمي توانم اتفاق اينده را اثبات كنم اما گذر زمان ان را اثبات خواهد كرد شما بگوييد چه كار كنم؟؟ اما مهم من حلاليت شماست!! تجاوز فقط اين نيست كه با زور با دختري كه هيچ گونه تمايلي به ايجاد رابطه ندارد؛ رابطه برقرار كرد. معني تجاوز فراتر از اين حرفهاست!! تجاوز يعني: -يعني با پول با دختري رابطه برقرار كردن -يعني نگاه هوس الود به دختري كه به شما اعتماد كرده است - يعني دختري را با اميدي باطل در كنار خود نگهداشتن -يعني ايجاد رابطه فقط براي ارضاي جسم نه ارضاي روح -يعني نوازش صورت فقط براي نياز نه ناز -يعني بوسه بر روي لب فقط از روي شهوت نه محبت -يعني شك و ترديد به دختري كه پاكتر از گل است -يعني دختري را با هزار دروغ و حيله دلبسته خود كردن -يعني در اغوش گرفتن دختري كه اغوشش حق تو نيست -يعني مهرباني و سادگي دختر را با پول خريدن -يعني با ريا و حيله دختري را در اغوش گرفتن -يعني سواستفاده از دختر وقتي كه مي دانيد دوستتان دارد -يعني نامردي در برابر حس دلبستگي و سادگي دختر -يعني داشتن رابطه با دختر، حتي با رضايت او! وقتي كه اينده او را جدا از خود مي دانيد بخاطر ندارم اولين بار كه از شما درخواست كردم"...................." كي بود؟ ولي متاسفانه چنين درخواستي كردم! بخاطر ندارم چندين و چند بار اين چنين درخواستي از شما كردم؟ولي متاسفانه چنين درخواستي كردم! بخاطر ندارم اخرين بار كه از شما درخواست كردم كي بود؟ ولي متاسفانه چنين درخواستي كردم! اما بخاطر دارم متانت و نجابت شما را كه چگونه سكوت كرديد و شخصيت و ادب شما را كه چگونه صبور بوديد و مهرباني و گذشت شمار ا كه چگونه خشم خود را فرونشانديد! و اكنون از ترس اينكه مبادا من باز هم چنين درخواستي كنم نمي دانيد چه كنيد؟ من بدون انكه به اندازه سر سوزن از شما ناراحت باشم به ديدگاه دوستانه و روحاني شما احترام مي گذارم و بدون كوچكترين بحثي مي گويم...............چشم!!!خداحافظ هر چه مي نويسم حرف دلم نمي شود! شايد حرف دلم در لابه لاي تكه تكه هاي دل شكسته تو كه بي رحمانه ان را شكستم گم شده است!! و الان از ترس اينكه مبادا دستم را زخمي كند نمي توانم زير و رويشان كنم!! شايد هم حرف دلم از ان همه غرور و تكبرم خودش را در پستوي قلبم قايم كرده است!! شايد حرف دلم در قطرات اشكي كه شما بخاطر درخواست نابجايم ريختي غرق شده است!! شايد... بيش از يك روز است كه با خودم كلنجار مي روم كه چرا از تو چنين درخواستي كردم بخصوص وقتي كه تو به شدت ناراخت مي شوي كه از شما چنين چيزي مي خواهم!البته خوشحالم كه بالاخره حرف دلم را شنيدم و از خواب غفلت بيدار شدم! اري من در اين مساله فقط و فقط به نداي دروني خودم گوش كردم و متوجه شدم حتي گفتن چنين چيزي بسيار زشت و ناراحت كننده است. صرفنظر از هر دين و كتابي كه دارم اين چنين چيزي از شما خواستن يعني اول بي احترامي به خودم و سپس شما دوست محترم و پاك و معصومم!! اري تصور چنين مساله اي حتي نمي بايست به ذهن من برسد چه مطرح كردنش با شما! اري اين كار با همه اصول انساني و اعتقادي كه پايبند ان هستم جور در نمي ايد! اري چنين چيزي وقتي پيش مي ايد كه شيطان درون انسان بر همه رفتارهاي انسان غالب است. اري اشتباه خودم را به گردن مي گيرم و از اعتماد مجدد شما به خودم به عنوان يك دوست مثل سابق يك دنيا سپاسگزار و ممنون هستم! چيزي كه هميشه من را شرمنده و خجالت زده شما مي كند صداقت و نهايت سادگي و صميمت شماست كه به وضوح در نوشته هاي شما پيداست!!! انقدر ساده و زيبا و دوست داشتني مي نويسيد كه به جرات مي توان گفت كه هر كدام را چندين و چند بار مي خوانم و بسيار لذت مي برم!!! شما هميشه با مهرباني و محبت و خوبي هايت من را غافل گير كردي و مي كني!!! من هيچ وقت نمي توانم خوبي هاي شما را فراموش كنم!!!و جبران كنم!!! راستي عذرخواهي بسيار زياد مرا بپذيريد بابت اينكه نه زنگ مي زنم و نه پيامك!!! مي داني چرا؟؟؟ چون دنياي پاك و معصومانه و قشنگ و ارام شما نبايستي بخاطر زنگ زدن يا پيامك من الوده شود!!! حكايت تو با حكايت من خيلي با هم فرق ميكند!! تو راحت مي تواني حرف دلت را بزني! راحت مي توني از وابستگي، علاقه، دوست داشتن و دلتنگي هايت حرف بزني و بنويسي! اما من نمي تونم!! راستش من نمي تونم!! شايد به دليل تعهدي باشد كه داده ام! شايد به اين دليل باشد كه هنوز مثل تو قلب صاف و ساده اي ندارم! شايد به اين دليل باشد كه نمي خواهم با دلبسته كردن بيشتر تو عذاب وجدان خودم را بيشتر كنم! شايد به اين دليل باشد كه نبايستي با احساسات پاك و معصومانه تو مثل يك توپ فوتبال بازي كنم! شايد به اين دليل باشد كه نوعي ترس و نگراني از درون بر من غالب است! شايد به اين دليل باشد كه بي انصافي و نامردي در حق تو را كمتر كرده باشم! شايد به اين دليل باشد كه سالهاست روح مهرباني و مهرورزي در من از بين رفته است! شايد به اين دليل باشد كه بداني و بدانم هيچ راهي براي رسيدن دو خط موازي من و تو وجود ندارد! هميشه دوست داشتم و دوست دارم كه بدون هيچ گونه حد و حدودي و با تمام احساس و وجودم صادقانه حرف دلم را بزنم يا برايت بنويسم اما همين شايد ها مثل پتك بر سرم خراب مي شود و من مثل هميشه "سكوت" را تقديم وجود مهربان و معصومت مي كنم! اري مادري كه فرزندش در بند دشمن اسير است راحت مي تواند حرف بزند و...اما كسي كه اسير است نبايد خم به ابرو بياورد. او بايد سكوت كند اگر چه سكوتش از فرياد هاي مادرش بيشتر حرف براي گفتن دارد. چون مادرش فقط درد دوري را دارد اما اسير درد دوري و هزاران درد ديگر.................. مهتاب خانم خودت از احساس من....نگرش من....دنياي من.....وجود من....هستي من.... خبر داري و مي داني پس ببخش مرا بخاطر سكوت....بخاطر ركود....بخاطرمرگ احساس.....و ببخش مرا بخاطر همه چيز....... بعضی وقتادنیای ب این بزرگی اینقدبرات کوچیک وخفه وغیرقابل تحمل میشه ک خودتم باور نمیکنی امابعضی وقتاهم ک درست فک میکنی می بینی خیلی بزرگتراز اونیه که فکرشومیکردی ولی خیلی کم پیش میاد سردوراهیه بزرگ وکوچیکیه دنیاقرار بگیری مثل الان من واقعا نمیدونم دنیا ب این بزرگی بااین همه ادم چطور میشه ک فقط یکی برات اینقده خاص میشه ک بزرگیه دنیا ب چشت نمیاد بزرگیه دنیات تو وجود ی ادم خلاصه میشه .اینقد بهش دلبسته ووابسته میشی ک خودتم باور نمیکنی خدایا نمیدونم سرنوشتی ک تو برامون از قبل نوشتی چیه که باید تاابد درحسرت داشتن اونیکه دوسش داریم بسوزیموبسازیم چراباید هرچیزی رو که دوسش داریم از دستش بدیم چرانباید مال خودمون باشه چراازمون دورش میکنی .منم مث تو خیلی چیزارو میخوام خیلی چیزا .دلم میخواست چندروز فقط چندروز تو مال من بودی مال خود خودم فقط باتمام وجودم بغلت میکردم هیچی نمیگفتم فقط دوست داشتم .....کاش چندروز مال من بودی فقط چندروز ک حداقل حسرت درست دیدنت به دلم نمونه درد من،درد تنهايي نيست وقتي كبوتر با كبوتر همراه نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي عشق،انسانيت زنده نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي معلم فكر درس نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي كسي دنبال روزي حلال نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي دوستي بي غل و غش نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي ميزبان با مهمان خوشرو نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي كودك با پدر همراه نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي اب در چشمه ها جاري نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي غذا در كاسه مادر نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي محبت گم شده،پر نور نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي اميد و ارزو همراهمان نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي كسي فكر همسايه هم نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي ثروت عادلانه تقسيم نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي باد بر خرمن پيرمرد نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي دوستي با صداقت همراه نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي زن همسايه دلبسته شوهر نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي مرد با همسرش يك رو نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي او فكر ميكند مرا دردي نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي كه گويد قلب تو پاك نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي كه گويد....ديگر مهم نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي دلبر و دلدار همراه نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي عدالت با همه يكسان نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي نان خالي پاي سفره نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي پاك بودن رايج دلها نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي مرد تنها با دلبرش نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي دخترك دلبسته و راهي نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي شور و شوق است و وصالي نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي نامردي بسيار و مردانگي نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي حرف بسيار و قولي پاي ان نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي خستگي بسيار و خواب راحتي نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي شرم در چشمان كسي نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي از ادب ، انسانيت خبري نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي در مسير زندگي اختياري نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي وابسته مي سازي و راهي نيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي گناهم واضح و بخششي در كارنيست!!! درد من،درد تنهايي نيست وقتي مهتاب را همدمي نيكو نيست!!! هيچ شباهتی به يوسف ندارم... نه رسولم,نه زيبايم,نه براي كسي عزيزم,نه چشم به راهي دارم... فقط... در " چاه " افتاده ام!!! شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز. شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ شما یادتون نمیاد، ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد. شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم. شما یادتون نمیاد، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن ! شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون . شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود. شما یادتون نمیاد، دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟ شما یادتون نمیاد، که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو ! شما یادتون نمیاد، پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد ! شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن ! شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه ! شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم ! شما یادتون نمیاد، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش. شما یادتون نمیاد، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره. شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..! شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!! شما یادتون نمیاد ابتدايي كه بوديم, وايميساديم تو صف...بعد ناظممون ميومد ميگفت يه جوري بگيد مرگ بر امريكا؛تا صداتون برسه امريكا.....!!! بعضی وقتا دلم میخواد فقط چندتا جمله برات بنویسم میخوام حرف دلمو راحت بهت بزنم بدون اینکه نگران باشم یا فکر بدی بکنم یا فک کنم تو درموردم ممکن فکر بدی بکنی اما هر وقت اومدم بنویسم نشد. نمیشه خیلی سخته فک میکنم بعضی چیزارو نباید گفت باید تو دلت نگهشون داری .شاید قسمت نیست که بگی پس بیخیال شو بهش فک نکن.اماتا یه اهنگ ملایم به گوشت میخوره تا دوتا ادم عاشقو می بینی که دست همو باتمام عشق گرفتنو شونه به شونه دارن راه میرن تو خیابونو باهم حرف میزنن یا .. بازم دلت هوایی میشه اینقد حرف میاد تو ذهنت تو دلت تو قلبت اینقد زیادن که به حد انفجار میرسی .حس میکنی اگه اینارو به کسی نگی خفه میشی اما تا میای بگی انگار یه قفل زدن به دهنت فقط باید نگاه کنی وبغضتو هی قورت بدی هی اشکای تو چشمتو به بهانه ی اینکه چشت داره میسوزه پاک کنی انگار نمیخوای کسی چیزی بفهمه .اخه چرا اینجوریه چرا وقتی یکیو دوست دارم جرات اینو ندارم بهش بگم بابامن تورو دوست داشتم دوست دارم میفهمی میخوامت بعد میگم نه الان میگه چقد دختره بچسبه داره خودشو میندازه به ادم .باز میگم نه نگی یهو نگهش دار تو دلت بیخیال شو. هی نگفتی هی نگفتی تا کار از کار گذشت .حالا دیگه اون مقصر نیست چون هیچ قولی بهت نداده بود تو مقصری که به خودت امیدوار بودی .اه ای خدا چرا حالا که هنوز نیست اینقد دوسش دارم اون دیگه زن داره چرا من اینجوری شدم.خدایا یعنی کار من اشتباهه اره شاید اشتباهه.نمیدونم اصلا چرا تو فک میکنی حالا که تو دوسش داری اونم تورو دوست داره دیووونه.یه کم به خودت بیا دورو برتو نگاه کن داره دیگه راحت بهت میگه که تو فقط .. چرا نمیخوای قبول کنی .خدایا چرا نمی تونم قبول کنم .هنوز که میرم دلم میخواد مثل بچه ها قهر کنم تا بهم بگه مهتابم غصه نخور از دستم ناراحت نشو اما وقتی می بینم فک میکنه از دستش ناراحتم دلم به اندازه ی یه دنیا میگیره .انگار تحمل ناراحتیشو ندارم.اه ه ه ه ای روزگار این چه سرنوشتی بود ماکه باتو راه اومدیم هرچی جلو راهمون گذاشتی قبول کردیم .حالا یه بارم تو باماراه بیا مگه چی میشه .نه نه نه دیگه تموم شده همه چیز. راحتی وشادیه خودتو به قیمت شکستن دل یه دختر دیگه میخوای چقد تو پست شدی دختر به خودت بیا یه کم به خودت بیا چرا اینقد ناجنس شدم من چرا حسود شدم اخه مگه من کیم که به خودم اجازه میدم یه زندگی دیگه رو به بازی بگیرم خدایا منو ببخش منو ببخش من خیلی بدکردم دارم الان تاوانشو پس میدم خدایا منو ببخش کمکم کن خدایا تنهام نذار بذار باتو شاد باشم خدایا جای همه ی خوبیهای دنیا لذت های دنیا رو برای من باوجود خودت پرکن خدایا ....کمکم کن به دریا! به آسمان! وبه خدایی بیاندیش که آنقدر رحیم است که در پس خطاهای مکرر باز هم ما را از رحمت خود مایوس نمی کند. خداوندا ای تنها دست گیر دستم بگیر که به تو محتاجم ویاریم کن که در دنیا غرق نشوم... خدایا تنها به امید مهر توست که راه می پیمایم و مانند امواج بی قرار دریا سر بر سنگ های ساحل می سایم پس پاسخ بنده ی شرمگینت را بده ای سمیع دلها و ای بصیر دیده ها ای زیباتر از هر زیبایی و ای کل نور وجودم... ای معبود عابدان و ای معشوق عاشقان این بنده ی معصیت کار برگشته از گناه را به درگاه با عظمتت بپذیر آمین یا ارحم الراحمین ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي ولي تو هر زماني بخواهي ...و تو او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك پسر نباشد او بی خوابی مي كشد و تو خواب هوريان بهشتی را می بينی ....نام پدر و هر روز او متولد ميشود؛ پير مي شود و ميميرد جواني بر باد رفته اش را مي بيند و پيري مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده مي كند... خداوندا تو ميداني که انسان بودن خدایا نمیدونم چراامروزاینقددلم گرفته خدایا مشکلات منو میدونی کمکم کن خدایا همیشه کمکم کردی ایندفعه رو هم کمکم کن. دلم داره می ترکه دیگه تحمل ندارم خسته شدم چرااین همه مشکل سرراه من هرچی خودمو دور میگیرم بدتره خدایا فقط ارامش میخوام همین خدایابهم ارامش بده فقط ارامشششششششششششششش
دلت بگیره ولی دلگیری نکنی …
شاکی بشی ولی شکایت نکنی …
گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن …
خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری …
خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …
با شکستن دل دختری که دیوانه ی توست..
ثابت نکن..
مردانگی ات را با غرور بی اندازه ات ..
به دختری که عاشق توست ثابت کن...
مردانگی را...
زمانی میتوانی نشان دهی که..
دختری با تمام تنهایی اش به تو تکیه کند...
که دختری با تکیه به غروره تو..به قدرت تو..
در این دنیای پر از نامردی..قدم بر دارد
چـسـبـیـدטּ بـه سیـنـﮧ اے را مـیـخـوا ـهـد ..،
و چـشـم ـهایـم ..،
خـیـس کـردטּ پـیـرا ــهـنــے را ..،
عـجـب بـغـض پـر تـوقـعــے دارم مـטּ امـروز
" حــال مـــن خـــوب اســت "
بــزرگ شـــده ام
دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم...!
آمـوختــه ام،
که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش
" زندگیست "
آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای
" نبــودنـت "
تنگ نشــــود
راســــــتی، دروغ گـــفتن را نیــــــــز، خــــوب یاد گـــرفتــه ام
" حــــال مـــن خـــــــوب اســت "
خــــــوب خــــوب ...
از هر روز گلایه و گریه
خسته ام
از هر روز بودن و مردن
خسته ام
از هر روز شکستن و بستن
خسته ام
می فهمی؟
از اینکه می خواهم و نیست
از اینکه هست و نمی خواهم
می داند میمیرم
میدانم مرده است!
خسته ام
...نـــه اینـکـه مــرد بــاشـد
، نه
...مــــردانــه بـاشـد،
حــرفـش...
قــولــش...
فــکــرش...
نـگـاهـش...
قـلـبـش...
و ...آنــقــدر مــردانــه
کـه بـتـوان تا بـیـنهـایــت دنـیــا بـه او اعـتــمــاد کــرد
شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم …
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی
شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک) رو با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده اش
شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم، همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه
شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم
شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم…
شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام …
شما یادتون نمیاد اون موقع ها وقتی مدادمونو که میتراشیدیم همش مواظب بودیم که این آشغال تراشش نشکنه همینجوری هی پیچ بخوره
شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!
شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “برگه امتحان” گنده نوشته بودن
شما یادتون نمیاد اون روز هایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس
شما یادتون نمیاد ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !
ما هم ابلـــــــــــــــــــــــــــه ، فكر مي كرديم امريكا كوچه بغليه ، ازتهِ جيــــــــــــــگر داد ميزديم..
مي تواند تنها يك همسر داشته باشد
براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه لازم است
به لطف قانونگذار مي تواني ازدواج كني
در محبسي به نام بكارت زنداني است
او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي
او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني
او مادر می شود و همه جا مي پرسند
عاشق مي شود
مادر مي شود
وقرن هاست كه اوعشق مي كارد و كينه درو مي كند
چرا كه در چين و شيارهاي صورت مردش به جاي گذشت زمان
و در قدم هاي لرزان مردش ،
گام هاي شتابزده جواني براي رفتن
و درد هاي منقطع قلب مرد ،
سينه اي را به ياد مي اورد كه تهي از دل بوده
و اينها همه كينه است كه كاشته مي شود در قلب مالامال از درد.
و ماندن در اين دنيا چه دشوار است
چه رنجي ميکشد آنکس که انسان است
...و از احساس سر شار است
Power By:
LoxBlog.Com |