سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد

قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

مرا به آسمان

   یا به ماه یا خورشید

    یا به هر چیزی که خدا زیبا آفریده نیازی نیست

     چرا که خدا همه را یکجا به من داد

                                                         تو را به من داد ...

 

نوشته شده در شنبه 11 آبان 1392برچسب:,ساعت 6:31 PM توسط ادم وحوا| |

بگذار همه بدانند

 

 چه قدر دلم می‌خواست روی شانه‌های تو به خواب روم.

 تو آرام بلند شدی٬

 دست‌هايم را از هم گشودی٬

 موهای پريشانم را شانه زدی.

 حالا اين دخترک کوچک که مدام تو را می‌خواهد خسته‌ام کرده است.

 او حرف‌های مرا نمی‌فهمد.

 بيا و برايش بگو که ديگر باز نخواهی گشت !

نوشته شده در شنبه 11 آبان 1392برچسب:,ساعت 6:21 PM توسط ادم وحوا| |

تو مرا ياد كني يا نكني

باورت گر بشود  يا نشود

حرفي نيست...اما.....

نفسم مي گيرد در هوايي كه نفس هاي تو نيست

سهراب سپهري

نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:0 AM توسط ادم وحوا| |

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی …


دلت بگیره ولی دلگیری نکنی …


شاکی بشی ولی شکایت نکنی …


گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن …


خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری …


خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …
نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:14 PM توسط ادم وحوا| |

مردانگی ات را...

با شکستن دل دختری که دیوانه ی توست..

ثابت نکن..

مردانگی ات را با غرور بی اندازه ات ..

به دختری که عاشق توست ثابت کن...

مردانگی را...

زمانی میتوانی نشان دهی که..

دختری با تمام تنهایی اش به تو تکیه کند...

که دختری با تکیه به غروره تو..به قدرت تو..

در این دنیای پر از نامردی..قدم بر دارد
نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:13 PM توسط ادم وحوا| |

پیشـانــے اـم ..،



چـسـبـیـدטּ بـه سیـنـﮧ اے را مـیـخـوا ـهـد ..،



و چـشـم ـهایـم ..،



خـیـس کـردטּ پـیـرا ــهـنــے را ..،



عـجـب بـغـض پـر تـوقـعــے دارم مـטּ امـروز

نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:12 PM توسط ادم وحوا| |

نگـــران نباش


" حــال مـــن خـــوب اســت "


بــزرگ شـــده ام


دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم...!



آمـوختــه ام،


که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش


" زندگیست "



آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای


" نبــودنـت "


تنگ نشــــود


راســــــتی، دروغ گـــفتن را نیــــــــز، خــــوب یاد گـــرفتــه ام


" حــــال مـــن خـــــــوب اســت "


خــــــوب خــــوب ...

نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:10 PM توسط ادم وحوا| |

اگر ديديد كسي با يك "تق" وا داد

انگاه با هزاران "تق" درب قلبتان را به رويش باز نكنيد!

نوشته شده در یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:,ساعت 3:4 PM توسط ادم وحوا| |

ميداني غم چيست؟

وقتي بعد از مدتها بهترين دوستت را مي بيني و صدايش ميكني!

غم انجاست كه او حتي چشمهايش را از تو مي دزد و بي تفاوت دستان همراهش را محكم در دستش مي گيرد!و با لبخند ميگويد دوستت دارم!
نوشته شده در سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:,ساعت 3:42 PM توسط ادم وحوا| |

ميداني درد چيست؟

وقتي  دو عاشق بعد از مدتها همديگر را ببينند اما هر كدام با شخص ديگري همراه باشند!

درد اينجاست كه بايد بي تفاوت و سرد از كنار هم عبور كنند و   كوله بار خاطراتشان را به دوش بكشند!

نوشته شده در سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:,ساعت 3:40 PM توسط ادم وحوا| |

فرشته زميني!

حبيبه دلها!

ارزوي قلبها!

محبوبه زيبا!

روياي شيرين!

عاطفه با محبت!

ياس سفيد!

نازنين دوست داشتني!

وفاي مهربان!

دوست صبور!

شيرين بي انتها!

دختر مهربان!

مهتاب پاك و معصوم!

مرا ببخش! با تمام وجودت و مثل هميشه مرا ببخش!

-كه قدرت دستانم كم است و نمي توانم چرخهاي روزگار را به كامت بگردانم!

-كه اراده ام ضعيف است و نمي توانم انچه را كه شايسته اش هستي به انجام برسانم!

-كه فاقد هنري هستم كه بتوانم شادي را به تو هديه بدهم!

-كه نتوانستم و نمي توانم براي درمان بيماريت كاري كنم هر چند كوچك!

-كه نتوانستم انجه را كه شايسته اش هستي به تو ببخشم!

-كه نتوانستم بجز ازار و اذيت و درد سر و زحمت چيز ديگري برايت به همراه داشته باشم!

-كه شايسته بهترين ها و زيباترين ها و والاترين ها و...هستي و تا ابد و تا زماني كه حيات دارم هيچ كاري از دستم برايت ساخته نيست!

مرا ببخش!!

نوشته شده در یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:34 AM توسط ادم وحوا| |

با همان رمزي كه خودت ميداني....
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,ساعت 2:38 PM توسط ادم وحوا| |

چه حس خوبیه وقتی میدونی بین همه ی این ادمایی که نسبت بهت بی تفاوتن یکی هست که با تمام مشکلاتش هنوز بهت فک میکنه ودوست داره

وچقدرسخته که هیچ جوره نمی تونی محبتشوجبران کنی.

 

نوشته شده در جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,ساعت 12:14 AM توسط ادم وحوا| |

مهتاب تسليم

مگر دستهاي بالايم را نمي بيني

مگر بغض در گلويم را نمي بيني

مگر اشكهايم را نمي بيني

من توانايي جبران اين همه محبت را ندارم لطفا...................

نوشته شده در جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,ساعت 10:32 AM توسط ادم وحوا| |

قسم به حرمت دلهای پاک

مادر از دل فرزند خودش خبر ندارد

هیچ کس از دل کسی خبر ندارد

حتی دوست از دل دوستش خبر ندارد

رازهایی هست که همیشه راز می مانند بین خود و خدای خود

حرفهایی هست که فقط با خدای خودت میتوانی بگویی

حرفهای دلم را نتوانستم هیچ وقت به تو بگویم و هیچ وقت هم نمی توانم بگویم

گاهی اوقات نبایستی حرفهای دل را زد

چون می توانند دریای دل را به تلاطم بیندازند

متهم شدم! مقصر شدم! گناهکار شدم! دوست خوبی نشدم! و هزار چیز دیگر !چون فقط بخاطر دوست داشتنت سکوت کردم!

 

نوشته شده در سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:,ساعت 2:28 PM توسط ادم وحوا| |

وقتی تو سکوت میکنی من هم سکوت میکنم

سکوت تو از رضایت..................

و سکوت من سرشار از ناگفته ها..............

البته من به این سکوت هم احترام می گذارم

چون ارزش های من همیشه برایم باارزش هستند....

نوشته شده در دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,ساعت 10:8 AM توسط ادم وحوا| |

یادمه .روز اول رو یادمه روز بعدشم یادمه وروزهای بعدشم خوب بخاطر دارم.یادمه روز اول بهت خندیدم  ویادمه از روزهای بعدشم چقد گریه کردم یادمه بخاطر ندیدنت .نبودنت ورفتنت .ازدست دادنت چقد ناراحت بودمو غصه خوردم. باتو خیلی چیزارو تجربه کردم دورادور.درسته که ظاهرادرکنار هم نبودیم اما تو قلب هم بودیم نزدیکی از این بیشتر.حتی یادمه سال گذشته دقیقا همین موقع ها روز تولدت قرار بود بیای بهم گفتی اگه اومدی که هیچی اگه نیومدی دیگه نمیای امابازم بخاطر من اومدی بخاطر من همه چیزو فراموش کردی اومدی تاباز هم دورادور درکنارم باشی حتی بانبودنت هم همیشه در کنارم بودی به ظاهر نبودی اما همیشه نگرانم بودی دلسوزم بودی به فکرم بودی تو خیلی چیزارو به من یاد دادی من معنی خیلی چیزارو باوجود تو یاد گرفتم فهمیدم عشق چیه دوست داشتن چیه خواستن چیه زندگی چیه وخیلی چیزای دیگه که تا ابدتا همیشه تو فکرم تو قلبم میمونه اینا همش یادگاری هایی هست که از طرف تو تاابدبرای من میمونه .هیچ وقت از دست کسی که باتمام وجودم دوسش دارم ناراحت نمیشم اونقدردوسش دارم که حتی به خاطر کارهای نکردش از ته قلبم حلالش کنم ولی فقط یه چیز میمونه اونم اینکه اگه تو نیمای من همه چیز من ی روزی احساس کردی که من باید برای همیشه از ذهنت فکرت قلبت یاحتی از اینجا برم خیلی راحت بدون ناراحتی بگو .راحتی تو ارامش تو زندگی تو برای من خیلی مهمه دلم نمیخواد بخاطر خودخواهیام بخاطر چیزایی که خودم  ب تنهایی میخوام تو رو مجبور به موندن بکنم .تو چ باشی چه نباشی همیشه تو قلب من هستی .کارایی که تو برای من کردی هیچ وقت فراموش نمیکنم من از تو  جز مهربونی محبت چیزی ندیدم تو برای من بهترینی .ی چیزی که خیلی دلم میخواست بهت بگم اما جرات گفتنشو نداشتمو اینجا بهت میگم .همیشه تو بهم می گفتی به کسی که دراینده همسر من میشه حسادت میکنی .دلم میخواست در جوابت می گفتم منم همیشه به اون کسی که الان درکنارته وتا ابد درکنارت هسته وتو بهترین لحظات زندگیتو با اون میگذرونی خیلی حسادت میکنم خیلی زیاد.دوست دارم تا همیشه
نوشته شده در یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:18 PM توسط ادم وحوا| |

شايد دور...شايد نزديك

نمي دانم يادت هست يا نيست؟ قصه روز اول اشنايي

گفتم وابستگي دارد...دلبستگي دارد

و تو به من خنديدي!!

و زمان گذشت و منظور مرا فهميدي!!

اكنون مي گويم فردا در مورد من بخاطر حرفهايم... بخاطر خواسته هايم... بخاطر نوشته هايم... بخاطر دوست داشتن هايم... مورد توبيخ قرار خواهم گرفت و متهم خواهم شد!!

نمي توانم اتفاق اينده را اثبات كنم

اما گذر زمان ان را اثبات خواهد كرد

شما بگوييد چه كار كنم؟؟

اما مهم من حلاليت شماست!!

نوشته شده در یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:,ساعت 5:20 PM توسط ادم وحوا| |

تجاوز فقط اين نيست كه با زور با دختري كه هيچ گونه تمايلي به ايجاد رابطه ندارد؛ رابطه برقرار كرد.

معني تجاوز فراتر از اين حرفهاست!! تجاوز يعني:

-يعني با پول با دختري رابطه برقرار كردن

-يعني نگاه هوس الود به دختري كه به شما اعتماد كرده است

- يعني دختري را با اميدي باطل در كنار خود نگهداشتن

-يعني ايجاد رابطه فقط براي ارضاي جسم نه ارضاي روح

-يعني نوازش صورت فقط براي نياز نه ناز

-يعني بوسه بر روي لب فقط از روي شهوت نه محبت

-يعني شك و ترديد به دختري كه پاكتر از گل است

-يعني دختري را با هزار دروغ و حيله دلبسته خود كردن

-يعني در اغوش گرفتن دختري كه اغوشش حق تو نيست

-يعني مهرباني و سادگي دختر را با پول خريدن

-يعني با ريا و حيله دختري را در اغوش گرفتن

-يعني سواستفاده از دختر وقتي كه مي دانيد دوستتان دارد

-يعني نامردي در برابر حس دلبستگي و سادگي دختر

-يعني داشتن رابطه با دختر، حتي با رضايت او! وقتي كه اينده او را جدا از خود مي دانيد

 

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 11:32 AM توسط ادم وحوا| |

بخاطر ندارم اولين بار كه از شما درخواست كردم"...................." كي بود؟ ولي متاسفانه چنين درخواستي كردم!

بخاطر ندارم چندين و چند بار اين چنين درخواستي از شما كردم؟ولي متاسفانه چنين درخواستي كردم!

بخاطر ندارم اخرين بار كه از شما درخواست كردم كي بود؟ ولي متاسفانه چنين درخواستي كردم!

اما بخاطر دارم متانت و نجابت شما را كه چگونه سكوت كرديد و  شخصيت و ادب شما را كه چگونه صبور بوديد و مهرباني و گذشت شمار ا كه چگونه خشم خود را فرونشانديد!

و اكنون از ترس اينكه مبادا من باز هم چنين درخواستي كنم نمي دانيد چه كنيد؟ من بدون انكه به اندازه سر سوزن از شما ناراحت باشم به ديدگاه دوستانه و روحاني شما احترام مي گذارم و بدون كوچكترين بحثي مي گويم...............چشم!!!خداحافظ

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 9:53 AM توسط ادم وحوا| |

هر چه مي نويسم حرف دلم نمي شود! شايد حرف دلم در لابه لاي تكه تكه هاي دل شكسته

تو كه بي رحمانه ان را شكستم گم شده است!! و الان از ترس اينكه مبادا دستم را زخمي

 كند نمي توانم زير و رويشان كنم!! شايد هم حرف دلم از ان همه غرور و تكبرم خودش

را در پستوي قلبم قايم كرده است!! شايد حرف دلم  در قطرات اشكي كه شما بخاطر

درخواست نابجايم ريختي غرق شده است!! شايد...

 

بيش از يك روز است كه با خودم كلنجار مي روم كه چرا از تو چنين درخواستي كردم

بخصوص وقتي كه تو به شدت ناراخت مي شوي كه از شما چنين چيزي مي خواهم!البته

خوشحالم كه بالاخره حرف دلم را شنيدم و از خواب غفلت بيدار شدم! اري من در اين

 مساله فقط و فقط به نداي دروني خودم گوش كردم و متوجه شدم حتي گفتن چنين

چيزي بسيار زشت و ناراحت كننده است. صرفنظر از هر دين و كتابي كه دارم اين چنين

چيزي از شما خواستن يعني اول بي احترامي به خودم و سپس شما دوست محترم و پاك و

معصومم!!

 اري تصور چنين مساله اي  حتي نمي بايست به ذهن من برسد چه مطرح كردنش با شما!

اري اين كار با همه اصول انساني و اعتقادي كه پايبند ان هستم جور در نمي

ايد!

 اري چنين چيزي وقتي پيش مي ايد كه شيطان درون انسان بر همه رفتارهاي انسان غالب است.

  اري اشتباه خودم را به گردن مي گيرم و از اعتماد مجدد شما به خودم به عنوان يك

دوست مثل سابق يك دنيا سپاسگزار و ممنون هستم!

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 4:13 PM توسط ادم وحوا| |

شاید گفتن این حرف تکراری بازم برات ی خورده ناراحت کننده باشه ولی من باز هم میگم اینقدر میگم تا باورکنی که تو نیمای من همیشه بهترین بودی اگه پسرا می تونن راحت تر دخترارو قضاوت کنن پس مطمئنا دختراهم راحت تر می تونن پسرا رو قضاوت کنن  من تو رو از دیدگاه خودم قضاوت میکنم ومیگم شاید رابطه ی منو تو الان محدود شده ب ی دوستی حالا ساده یا عمیق .اینو بدون دوست یعنی کسیکه تو باهاش بیشتراز خواهرو مادرو پدرو برادرت که از گوشت وپوست خودت هستن احساس ارامش میکنی تا اونا یعنی من خیالم راحته هر حرفی رو که میزنم بهت تو برداشت بد نمیکنی وبرعکس هر چیزی که تو به من میگی باید خیالت راحت باشه که من برداشت بدی نمی کنم اگه من  از ناراحتیت تو این زمینه دلگیر میشم تنها وتنها دلیلش اینکه باخودم میگم شاید من دوست خوبی برات نبودم که مدام بابت کوچکترین حرفات از من معذرت خواهی میکنی شاید من نتونستم حداقل ب عنوان ی دوست اونقد ب تو ارامش بدم که با من احساس راحتی بکنی یاقبل اینکه ی چیزی بگی هی سبک سنگینش نکنی که نکنه من ناراحت شم .اگه بخوای اینجوری فک کنی فقط باعث شدی که من مطمئن شم از خودم ک هیچ وقت نتونستم دوست خوبی برات باشم تا تو در کنار من بعنوان ی دوست احساس راحتی کنی من فقط میخوام تو با من راحت باشی همین توقع زیادی نیست. میدونم دلیل این کارت هم چیزی جز متانت وشخصیتت نیست چون دوست داری همیشه بهم احترام بذاری دلت نمیخواد ناراحتم کنی اینجوری برخورد میکنی.ولی من دوست دارم تو راحت باشی راحتیه تو راحتیه منه اگه تو دلگیر باشی انگار دل منم گرفته حال عصریتو دیدم هر جوری خواستم بهت بگم که عزیزم من از دست تو وحرفات حتی ی ذره هم ناراحت نیستم دیدم تو قبول نمیکنی مجبورشدم سکوت کنم نیما اگه حرفای من برات اهمیت داره پس بذار بهت بگم من هر موقع از حرفات ناراحت شدم ب قران قسم قول میدم بهت بگم پس هیچ حس ناراحتی /نامردی/بی معرفتی /خیانت/بازی/نمیدونم یا هر حس دیگه ای که فک میکنی درحق من انجام دادی همشو همین الان بخاطر من اگه برات ارزش دارم بریز دور ولطفا خواهشا اونجوری که من میگم خودتو ببین نه اونجوری که خودت فک میکنی چون تو کاملا اشتباه فک میکنی
نوشته شده در جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:25 PM توسط ادم وحوا| |

چيزي كه هميشه من را شرمنده و خجالت زده شما مي كند صداقت و نهايت سادگي و صميمت شماست كه به وضوح در نوشته هاي شما پيداست!!!

انقدر ساده و زيبا و دوست داشتني مي نويسيد كه به جرات مي توان گفت كه هر كدام را چندين و چند بار مي خوانم و بسيار لذت مي برم!!!

شما هميشه با مهرباني و محبت و خوبي هايت من را غافل گير كردي و مي كني!!!

من هيچ وقت نمي توانم  خوبي هاي شما را فراموش كنم!!!و جبران كنم!!!

راستي عذرخواهي بسيار زياد مرا بپذيريد بابت اينكه نه زنگ مي زنم و نه پيامك!!! مي داني چرا؟؟؟ چون دنياي پاك و معصومانه و قشنگ و ارام شما نبايستي بخاطر زنگ زدن يا پيامك من الوده شود!!!

نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 5:21 PM توسط ادم وحوا| |

حكايت تو با حكايت من خيلي با هم فرق ميكند!! تو راحت مي تواني حرف دلت را بزني! راحت مي توني از وابستگي، علاقه، دوست داشتن و دلتنگي هايت حرف بزني و بنويسي! اما من نمي تونم!! راستش من نمي تونم!!

شايد به دليل تعهدي باشد كه داده ام!

شايد به  اين دليل  باشد كه هنوز مثل تو قلب صاف و ساده اي ندارم!

شايد به اين دليل  باشد كه نمي خواهم با دلبسته كردن بيشتر تو عذاب وجدان خودم را بيشتر كنم! شايد به اين دليل باشد كه نبايستي با احساسات پاك و معصومانه تو مثل يك توپ فوتبال بازي كنم!

شايد به اين دليل باشد كه نوعي ترس و نگراني از درون بر من غالب است!

شايد به اين دليل باشد كه بي انصافي و نامردي در حق تو را كمتر كرده باشم!

شايد به اين دليل باشد كه سالهاست روح مهرباني و مهرورزي در من از بين رفته است!

شايد به اين دليل باشد كه بداني و بدانم هيچ راهي براي رسيدن دو خط موازي من و تو وجود ندارد!

هميشه دوست داشتم و دوست دارم كه بدون هيچ گونه حد و حدودي و با تمام احساس و وجودم صادقانه حرف دلم را بزنم يا برايت بنويسم اما همين شايد ها مثل پتك بر سرم خراب مي شود و من مثل هميشه "سكوت" را تقديم وجود مهربان و معصومت مي كنم!

اري مادري كه فرزندش در بند دشمن اسير است راحت مي تواند حرف بزند و...اما كسي كه اسير است نبايد خم به ابرو بياورد. او بايد سكوت كند اگر چه سكوتش از فرياد هاي مادرش بيشتر حرف براي گفتن دارد. چون مادرش فقط درد دوري را دارد اما اسير درد دوري و هزاران درد ديگر..................

مهتاب خانم خودت از احساس من....نگرش من....دنياي من.....وجود من....هستي من.... خبر داري و مي داني پس ببخش مرا بخاطر سكوت....بخاطر ركود....بخاطرمرگ احساس.....و ببخش مرا بخاطر همه چيز.......

نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 5:8 PM توسط ادم وحوا| |

امروز بیشتراز هرروز دیگه دلم برات تنگ شده انگار سالهاست ندیدمت باهات حرف نزدم کاش الان کنارم بودی  حیف که نیستی. همه میگن وقتی یکیو دوسش داری ممکنه علاقت احساست دوست داشتنت همه وهمه ازروی احساس باشه اما احساس من   علاقه ی من ب تو فقط ازروی احساس نیست تو رو باعقلم شناختم وجودتو مهربونیتو صداقتتو مردونگیتو باعقلم شناختم ب چشمم دیدم وباقلبم احساس کردم تو همیشه بهترین نیمای دنیایی همیشه تو قلبم میمونی همیشه دوست دارم چون هیچ کس مث تو نیست
نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 6:26 PM توسط ادم وحوا| |

دلتنگی یعنی روزی هزاربار دلتنگش میشی اما دستت به جایی بند نیست روزی هزاربار دلتنگش میشی اما میدونی نباید بهش زنگ بزنی. دلتنگش میشی روزی هزاربار ب گوشیت نیگامیکنی نه بخاطراینکه شاید عکسشو داشته باشی  بااین دلخوشی ب گوشیت نیگامیکنی ک شاید بهت پیام داده تو ندیدی یابهت زنگ زده تو نشنیدی.اون موقع درونت غوغاست ک میدونی یکی هست اما اون موقعی ک تو میخای نیست تابه حرفای دلت گوش بده وقتی میاد که همه ی حرفات مث ی غده ی جای قلبت جا خوش میکنه واونه که درد داره.پس سکوت میکنی. چون بهش حق میدی که نباشه پس سکوت میکنی چون میدونی کاری از دست هیچ کسی بر نمیاد .پس باخودت میگی اینقددوسش دارم اینقددوسش دارم اینقددوسش دارم که حتی اگه تااخرعمرشم سکوت بکنه اشکال نداره فقط باشه فقط باشه ونره سکوتم کرد کرد.من سکوت هرروزشو براخودم ترجمه میکنم فقط باشه کنارم .همینکه بودنشو احساس کنم برام ی دنیاست.من حق ندارم کاری بکنم اما برای دیدن شمارت روی گوشیم لحظه شماری میکنم هرموقع دلت گرفت یکی اینجاهست هرموقع دوست داشتی می تونی ب من زنگ بزنی یا پیام بدی بهترینم بدون هیچ نگرانی
نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 6:3 PM توسط ادم وحوا| |

ی وقتایی اینقددلت ازدنیااززندگی ازمردم میگیره اینقداحساس تنهایی میکنی که نمی تونی  ب کسی بگی ک چقدتنهایی بعضی وقتا  ک ب اتفاقات توی زندگیم فک میکنم می بینم ی جورایی همیشه بدشانس بودم شانس واقبال باهام یارنبوده اما باز صدام درنیومدفقط صبر کردم گاهی وقتاهم شکایت کردم خیلی وقتا هم ناشکری کردم..دیگه عادت کردم ب این اوضاع ب تنهایی عادت کردم ب اینکه باید دوریه کسیو که باتمام وجودم دوسش دارمو تحمل کنم عادت کردم زندگی تا همیشه برای من همینطوری میمونه چون هیچ کس دیگه نمی تونه جای اون کسی رو که باتمام وجودم دوسش دارم تو قلبم بگیره منم خیلی ارزوهاداشتم ک بهش نرسیدم خیلی چیزامیخواستم ب دست نیاوردم وخیلی حرفای دیگه که نمی تونم بگم اما هرموقع ی عالمه غصه ونارحتی میاد سراغم ب این فک میکنم که یکی هست تو این دنیا که باتمام وجودش دوسم داره همینکه میدونم یکی هست بهم فک میکنه همینکه میدونم گوشه ی قلبه یه ادم جادارم  همین باعث میشه تمام غصه های دنیارو فراموش کنم من هیچ وقت نمی تونم فراموشت کنم حتی اگه دیگه هیچ وقت اینجانیام یاباهات حرف نزنم بازم تو توی قلبمی من ی بار وبرای اخرین بار بهت میگم ک تو هیچ وقت هیچ بدی درحق من نکردی که ازم حلالیت می طلبی تو همیشه دورادور کنارم بودی وبهم کمک کردی تو همیشه ب من محبت کردی اخه چطور می تونم از دست توکه برام ی دنیاارزش داری ناراحت باشم ک میگی حلالت کنم بخدا من ازتو هیچ ناراحتی ب دل ندارم
نوشته شده در یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:49 PM توسط ادم وحوا| |

بعضی وقتادنیای ب این بزرگی اینقدبرات کوچیک وخفه وغیرقابل تحمل میشه ک خودتم باور نمیکنی امابعضی وقتاهم ک درست فک میکنی می بینی خیلی بزرگتراز اونیه که فکرشومیکردی ولی خیلی کم پیش میاد سردوراهیه بزرگ وکوچیکیه دنیاقرار بگیری مثل الان من واقعا نمیدونم دنیا ب این بزرگی بااین همه ادم چطور میشه ک فقط یکی برات اینقده خاص میشه ک بزرگیه دنیا ب چشت نمیاد بزرگیه دنیات تو وجود ی ادم خلاصه میشه .اینقد بهش دلبسته ووابسته میشی ک خودتم باور نمیکنی خدایا نمیدونم سرنوشتی ک تو برامون از قبل نوشتی چیه که باید تاابد درحسرت داشتن اونیکه دوسش داریم بسوزیموبسازیم چراباید هرچیزی رو که دوسش داریم از دستش بدیم چرانباید مال خودمون باشه چراازمون دورش میکنی .منم مث تو خیلی چیزارو میخوام خیلی چیزا .دلم میخواست چندروز فقط چندروز تو مال من بودی مال خود خودم فقط باتمام وجودم بغلت میکردم هیچی نمیگفتم فقط دوست داشتم .....کاش چندروز مال من بودی فقط چندروز ک حداقل حسرت درست دیدنت به دلم نمونه

نوشته شده در دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 4:58 PM توسط ادم وحوا| |

مطلبت خیلی ب دلم نشست خیلی قشنگ بود
نوشته شده در یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:35 PM توسط ادم وحوا| |

خیلی وقتادلت میخواد یکی کنارت باشه دستشو بگیری سرتو بذاری رو شونش فقط حرف بزنی فقط تو بگی واون شنونده باشه دلت میخواد یکی باشه ک وقتی تمام حرفای دلتو بهش زدی بادستاش صورتتو بگیره خیره بشه تو چشات بهت بگه من  اینجام کنارت تا هیشه کنارت میمونم خودم پیشتم دیگه غمو تو چشات نبینم .ولی نیست هیچ کس نیست تنهای تنهایی فقط خودتی وخودت وی دنیا غم وغصه تو دلت که فقط خودت باید تحملشون کنی چون فقط برا تو ساخته شدن .ی وقتایی فک میکنم خیلی بدشانسم  شاید بد شانس نیستم خودم مقصرم ک این همه مشکل برا خودم درست کردم اما مشکل من از ادمای اطرافم نیست مشکل من از خودمه ازاینکه چرااینجوریم چرااین شدم چرااونی میخواستم نشدم چرااینقدعوض شدم چراخودمو دیگه نمی بینم دنیای من دیگه تموم شده انگار پا تو هرراهی میزارم خراب میشه انگار هرچیزی رو ک میخوام راحت ازدستش میدم نمیدونم چرا؟؟؟
نوشته شده در شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:44 PM توسط ادم وحوا| |

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي كبوتر با كبوتر همراه نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي عشق،انسانيت زنده نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي معلم فكر درس نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي كسي دنبال روزي حلال نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي دوستي بي غل و غش نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي ميزبان با مهمان خوشرو نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي كودك با پدر همراه نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي اب در چشمه ها جاري نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي غذا در كاسه مادر نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي محبت گم شده،پر نور نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي اميد و ارزو همراهمان نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي كسي فكر همسايه هم نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي ثروت عادلانه تقسيم نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي باد بر خرمن پيرمرد نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي دوستي با صداقت همراه نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي  زن همسايه دلبسته شوهر نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي مرد با همسرش يك رو نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي او فكر ميكند مرا دردي نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي كه گويد قلب تو پاك نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي كه گويد....ديگر مهم نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي دلبر و دلدار همراه نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي عدالت با همه يكسان نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي نان خالي پاي سفره نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي پاك بودن رايج دلها نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي  مرد تنها با دلبرش نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي دخترك دلبسته و راهي نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي شور و شوق است و وصالي نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي نامردي بسيار و مردانگي نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي حرف بسيار و قولي پاي ان نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي خستگي بسيار و خواب راحتي نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي شرم در چشمان كسي نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي از ادب ، انسانيت خبري نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي در مسير زندگي اختياري نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي وابسته مي سازي و راهي نيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي گناهم واضح و بخششي در كارنيست!!!

درد من،درد تنهايي نيست

وقتي مهتاب را همدمي نيكو نيست!!!

نوشته شده در شنبه 31 فروردين 1392برچسب:,ساعت 9:32 AM توسط ادم وحوا| |

دل منم خیلی چیزا میخواد.. دلم میخواد هر۱۲ ماه سال زمستون باشه دلم میخواد هرشب که میخوابم  صدای بارون به گوشم برسه دلم میخواد صب که از خواب بیدار میشم وپشت پنجره بیرونو نیگامیکنم ببینم داره از اسمون بارون میباره دلم میخواد هر وقت که چشامو باز میکنم هیچ ناراحتی تو زندگیم نباشه دلم میخواد می تونستم  درسمو ادامه میدادم اما دیگه هیچ اشتیاقی ندارم دلم میخواس ی کار خوب داشتم تا نصف روزمو سرگرم بودم به جای اینکه الکی بشینم توی خونه ووقتمو بیهوده هدر بدم دلم میخواست اینقد پول داشتم که بی ریا هر دختر بچه ای رو که گوشه ی خیابون میدیدم تو سرما وگرما نشسته وداره فال میفروشه بهش کمک میکردم دلم میخواست میرفتم ی جای اروم برای ی مدت کوتاه ی جای دور کنار ی دریای اروم  اونوقت ساعت ها روی ماسه های کنار دریا می نشستمو   به دریا نگاه میکردم وبه صدای موجاش گوش میدادم دلم میخواس همه درکم میکردن دلم میخواس  هرکسی رو که دوس داشتم راحت به دستش می اوردم دلم میخواست هیچ وقت حسرت چیزی رو نخورم که میخواستمشو نتونستم به دستش بیارم دلم میخواست برمیگشتم به گذشته دلم میخواست  ی فرصت دوباره بهم میدادن تا دوباره زندگیمو از نو شروع کنم اما دیگه دیر شده خیلی دیر شده حالا فقط منمو منو ی دنیا پشیمونی .حسرت .تنهایی. ارزو .ورویا.وسوالایی که هیچ وقت نتونستم جوابی براش پیدا کنم .حرفایی که نتونستم هیچ وقت راحت به زبون بیارم .ادمایی که هیچ وقت نتونستن ی دل سیر ببینمشون .لحظه هایی که خیلی راحت از دست دادمشون .حالا فقط من موندمو ی عالمه حس تهی .اه ای خدا دیگه تازگیا دوستی ماهم کم رنگ شده ببین چقد خراب شدم  حالا حتی توان اینکه ی چیزی رو با تمام وجود ازت بخوام رو هم ندارم اینقد تهی وخالی شدم خدایا کمکم کن ..... 
نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,ساعت 8:31 PM توسط ادم وحوا| |

هيچ شباهتی به يوسف ندارم...

 نه رسولم,نه زيبايم,نه براي كسي عزيزم,نه چشم به راهي دارم...

فقط...

در " چاه " افتاده ام!!! 

نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت 9:10 PM توسط ادم وحوا| |

خسته ام
از هر روز گلایه و گریه
خسته ام
از هر روز بودن و مردن
خسته ام
از هر روز شکستن و بستن
خسته ام
می فهمی؟
از اینکه می خواهم و نیست
از اینکه هست و نمی خواهم
می داند میمیرم
میدانم مرده است!
خسته ام
نوشته شده در سه شنبه 12 دی 1391برچسب:,ساعت 5:3 PM توسط ادم وحوا| |

دلــم حـضـور مــردانــه می خــواهــد
...نـــه اینـکـه مــرد بــاشـد
، نه
...مــــردانــه بـاشـد،
حــرفـش...
قــولــش...
فــکــرش...
نـگـاهـش...
قـلـبـش...
و ...آنــقــدر مــردانــه
کـه بـتـوان تا بـیـنهـایــت دنـیــا بـه او اعـتــمــاد کــرد




نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 1:41 PM توسط ادم وحوا| |

شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.

شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ

شما یادتون نمیاد، ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.

شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.

شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.

شما یادتون نمیاد، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !

شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون .

 شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.

شما یادتون نمیاد، دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟

شما یادتون نمیاد، که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !

 شما یادتون نمیاد، پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !

شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن

شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن !

شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !

شما یادتون نمیاد، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش.

شما یادتون نمیاد، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره.

شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!

شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم
 

شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!!


شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم …


شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی


شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک) رو با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده اش


شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم، همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه


شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه


شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم


شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم…


شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام …


شما یادتون نمیاد اون موقع ها وقتی مدادمونو که میتراشیدیم همش مواظب بودیم که این آشغال تراشش نشکنه همینجوری هی پیچ بخوره


شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!


شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “برگه امتحان” گنده نوشته بودن


شما یادتون نمیاد اون روز هایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس


شما یادتون نمیاد ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !

 شما یادتون نمیاد ابتدايي كه بوديم, وايميساديم تو صف...بعد ناظممون ميومد ميگفت يه جوري بگيد مرگ بر امريكا؛تا صداتون برسه امريكا.....!!!
ما هم ابلـــــــــــــــــــــــــــه ، فكر مي كرديم امريكا كوچه بغليه ، ازتهِ جيــــــــــــــگر داد ميزديم..


 

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 1:36 PM توسط ادم وحوا| |

 

بعضی وقتا دلم میخواد فقط چندتا جمله برات بنویسم میخوام حرف دلمو راحت بهت بزنم بدون اینکه نگران باشم یا فکر بدی بکنم یا فک کنم تو درموردم ممکن فکر بدی بکنی اما هر وقت اومدم بنویسم نشد. نمیشه خیلی سخته فک میکنم بعضی چیزارو نباید گفت باید تو دلت نگهشون داری .شاید قسمت نیست که بگی پس بیخیال شو بهش فک نکن.اماتا یه اهنگ ملایم به گوشت میخوره تا دوتا ادم عاشقو می بینی که دست همو باتمام عشق گرفتنو شونه به شونه دارن راه میرن تو خیابونو باهم حرف میزنن یا .. بازم  دلت هوایی میشه اینقد حرف میاد تو ذهنت تو دلت تو قلبت  اینقد زیادن که به حد انفجار میرسی .حس میکنی اگه اینارو به کسی نگی خفه میشی اما تا میای بگی انگار یه قفل زدن به دهنت فقط باید نگاه کنی وبغضتو هی قورت بدی هی  اشکای تو چشمتو به بهانه ی اینکه چشت داره میسوزه پاک کنی انگار نمیخوای کسی چیزی بفهمه .اخه چرا اینجوریه چرا وقتی یکیو دوست دارم جرات اینو ندارم بهش بگم بابامن تورو دوست داشتم دوست دارم میفهمی میخوامت بعد میگم نه الان میگه چقد دختره بچسبه داره خودشو میندازه به ادم .باز میگم نه نگی یهو نگهش دار تو دلت بیخیال شو. هی نگفتی هی نگفتی تا کار از کار گذشت .حالا دیگه اون مقصر نیست چون هیچ قولی بهت نداده بود تو مقصری که به خودت امیدوار بودی .اه ای خدا چرا حالا که هنوز نیست اینقد دوسش دارم اون دیگه زن داره چرا من اینجوری شدم.خدایا یعنی کار من اشتباهه  اره شاید اشتباهه.نمیدونم اصلا چرا تو فک میکنی حالا که تو دوسش داری اونم تورو دوست داره دیووونه.یه کم به خودت بیا دورو برتو نگاه کن داره دیگه راحت بهت میگه که تو فقط .. چرا نمیخوای قبول کنی .خدایا چرا نمی تونم قبول کنم .هنوز که میرم دلم میخواد مثل بچه ها قهر کنم تا بهم بگه مهتابم غصه نخور از دستم ناراحت نشو اما وقتی می بینم فک میکنه از دستش ناراحتم دلم به اندازه ی یه دنیا میگیره .انگار تحمل ناراحتیشو ندارم.اه ه ه ه ای روزگار این چه سرنوشتی بود ماکه باتو راه اومدیم هرچی جلو راهمون گذاشتی قبول کردیم .حالا یه بارم تو باماراه بیا مگه چی میشه .نه نه نه دیگه تموم شده همه چیز. راحتی وشادیه خودتو به قیمت شکستن دل یه دختر دیگه میخوای چقد تو پست شدی دختر به خودت بیا یه کم به خودت بیا چرا اینقد ناجنس شدم من چرا حسود شدم اخه مگه من کیم که به خودم اجازه میدم یه زندگی دیگه رو به بازی بگیرم خدایا منو ببخش منو ببخش من خیلی بدکردم دارم الان تاوانشو پس میدم خدایا منو ببخش کمکم کن خدایا تنهام نذار بذار باتو شاد باشم خدایا جای همه ی خوبیهای دنیا لذت های دنیا رو برای من باوجود خودت پرکن خدایا ....کمکم کن

نوشته شده در یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:,ساعت 8:3 PM توسط ادم وحوا| |

هر وقت تنها شدی و فکر کردی که تنهایی روح تو را خورد می کند به باران فکر کن!

به دریا!

به آسمان!

وبه خدایی بیاندیش که آنقدر رحیم است که در پس خطاهای مکرر باز هم ما را از رحمت خود مایوس نمی کند.

خداوندا ای تنها دست گیر دستم بگیر که به تو محتاجم

ویاریم کن که در دنیا غرق نشوم...

خدایا تنها به امید مهر توست که راه می پیمایم

و مانند امواج بی قرار دریا سر بر سنگ های ساحل می سایم

 پس پاسخ بنده ی شرمگینت را بده ای سمیع دلها و ای بصیر دیده ها

ای زیباتر از  هر زیبایی

و ای کل نور وجودم...

ای معبود عابدان و ای معشوق عاشقان

این بنده ی معصیت کار برگشته از گناه را به درگاه با عظمتت بپذیر

آمین یا ارحم الراحمین



نوشته شده در یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:,ساعت 7:26 PM توسط ادم وحوا| |

ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر
مي تواند تنها يك همسر داشته باشد

و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي
براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه لازم است

 ولي تو هر زماني بخواهي
به لطف قانونگذار مي تواني ازدواج كني
 
در محبسي به نام بكارت زنداني است

...و تو      
او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي
او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني

او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك پسر نباشد

او بی خوابی مي كشد و تو خواب هوريان بهشتی را می بينی
او مادر می شود و همه جا مي پرسند

....نام پدر

و هر روز او متولد ميشود؛
عاشق مي شود  
مادر مي شود    

پير مي شود و  ميميرد
وقرن هاست كه اوعشق مي كارد و كينه درو مي كند
چرا كه در چين و شيارهاي صورت مردش به جاي گذشت زمان

جواني بر باد رفته اش را مي بيند
و در قدم هاي لرزان مردش ،
 گام هاي شتابزده جواني براي رفتن
و درد هاي منقطع قلب مرد ،
سينه اي را به ياد مي اورد كه تهي از دل بوده

و پيري مرد

رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده مي كند...
و اينها همه كينه است كه كاشته مي شود در قلب مالامال از درد.

خداوندا تو ميداني که انسان بودن
و ماندن در اين دنيا چه دشوار است
چه رنجي ميکشد آنکس که انسان است
...و از احساس سر شار است

نوشته شده در یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:,ساعت 1:4 AM توسط ادم وحوا| |

خدایا نمیدونم چراامروزاینقددلم گرفته خدایا مشکلات منو میدونی کمکم کن خدایا همیشه کمکم کردی ایندفعه رو هم کمکم کن. دلم داره می ترکه دیگه تحمل ندارم خسته شدم چرااین همه مشکل سرراه من هرچی خودمو دور میگیرم بدتره خدایا فقط ارامش میخوام همین خدایابهم ارامش بده فقط ارامشششششششششششششش 

نوشته شده در شنبه 13 آبان 1391برچسب:,ساعت 4:59 PM توسط ادم وحوا| |


Power By: LoxBlog.Com